۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

Open the window , Don't forget !


گاهي وقتا منو و اتاقم كه تنها مي شيم . پرده ها رو مي كشم و در و مي بندم و تو تاريكي ِ اتاق لباسامو در مي ارم ! ...مي شينم رو تختم جلو آيينه و خودم و تماشا مي كنم ، مي ذارم اتاقم حس كنه من توي اين تاريكي فقط مال ِ اونم !
چايي اي كه ديگه هيچي ازش نمونده رو سر مي كشم و آيينه اي كه دفعه ي قبلي شيشه اش رو شكستي و نگاه مي كنم و خودم كه انگار ديگه خودم نيستم و رو تو ديوار ِ خاكستري ِ اتاق مي بينم !
اون لحظه دقيقا وقتي پرده ها رو كشيدم و در و بستم و تو تاريكي جلو آيينه اي كه شكسته نشستم اگه از لاي پرده ها سرك بكشي و پاورچين پاورچين بيايي تو اتاقم و دستاتو بندازي دور ِ گردنم و موهامو بو كني بهترين لحظه ي اون روز ِ منه !
مطمئنم وقتي منو اواردي اينجا يادت نبود اتاقم بايد خاكستري باشه با يه آيينه اي كه شكستي و پرده هاشو بايد بكشي
.
.
.
يادت نره پنجره رو باز بزاري ....

اين لباس ِ سفيد و اين ماسك ِ اكسيژن رو بيا از تنم در بيار

~ بانوي غم  ~
1391.05.25
*
بانو نوشت : هر چقدر دوست داري باهام بد اخلاقي كن !! يادت باشه من و زياد نداري ... 15 روز شايد نهايتا .... یه وقتایی باید ساعت رفت وآمده تو برای کسی ازقبــ ــل برنامه ریزی کنی تا تاییدش کنه درحالی که خودش می ره وحتی تا مدت ها جواب  س م س هاتو نمی ده بعدش با یه معذرت خواهی فرامــ ــوش می کنی همه ی اون نگــ ـرانی هارو...دلواپسي هارو...گر
یه های زیر دوشِ حمومو! ....فراموش مي كني ...
ننه سرما نوشت : مرسي ازت براي ايده ي اين پست :*

۴ نظر: