۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

به كدامين گناه

گناه من اين است كه بي تو هنوز نفس مي كشم
تو "او" ي مني اما
انگار نبودي ....و شايد نيستي!
زين پس با نبود تو من خواهم مرد !؟
وفادار نبودي
اما من ماندم
انگار زمانه فريبم مي دهد
من نيز رسم وفاداري را فراموش خواهم كرد
و تو مي ماني و
پائيز و
غربت هاي گل هاي نيلوفري
در ميان هق هق شب هاي تار
و...
"ساكت "
همينك انگار مرگ فرا مي رسد
و فرشته اي خواهد مرد
به جرم چه گناهي!؟
عاشقي
*
بانوي غم
88.08.25

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

دلتنگ ِ انكار ِ تو


باران مي بارد امشب
آسمان باز مي گريد از براي تو
چشمان من نيز سال هاست خيس باران است
دلتنگم
براي تو...
براي تويي كه انكارم كردي روزي
اما من همچنان تو را مي پرستم!
آرام آرام زمان گذر مي كند از كوچه پس كوچه هاي قلب ِ من اما
تو نيز مي دانم
گذر زمان تو را از خاطرم بيرون نمي كند
*
دلتنگم

بانوي غم
88.08.11