۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

Burned Candle in The Wind


من معمولا وقتي خيلي خوشحالم  دلم مي خواد دست به كاراي عجيب غريب بزنم ، اين روزا اونقدر همه چي دور و برمون محدود ِ كه نمي شه كاراي خلاقانه ي عجيب كرد ! مثلا اگه پاشي بري زير ِ اين شير هاي بزرگ كه كاميون ها رو باهاش مي شورن همه احتمالا چپ چپ نگات مي كنن ، ولي اين يكي از اون كاراي عجيبي ي كه يه روزي بلاخره انجامش مي دم !
بگذريم داشتم از كار ِ عجيب ِ پس از شادي ِ امروزم حرف مي زدم ، افتادم به جون ِ اتاقم ! با اينكه اوضاعش خيلي بد نبود اما دلم مي گرفت توش! نياز به يه تغيير اساسي دكوراسيون داشت و دقيقا امروز وقتش بود .
تو اين تغييرات معمولا خيلي چيزاي بيخود پيدا مي كنم كه بايد بريزمشون دور ، از كاغذ هاي يادداشت قديمي ام تا جزوه هايي كه ترجيح مي دم ديگه رنگشونو نبينم ! يه سري كتاب هم گذاشتم بدمشون به كتابخونه اي جايي ! يا يه سري سي دي آهنگ ريختم دور ، آهنگ هايي كه بهتره ديگه گوش نكنمشون تا خاطره هاي آدم هاي گذشته ام رو به ياد نياور ، در همين گشت و گذار يه سري خاطره ها و ادم ها هم زنده مي شن كه گاهي خوشحال مي شم از به ياد آوردنشون.... 
همه ي وسايلي كه مي تونست ازت به جا بمونه و منو ياد ِ تو بندازه امروز جمع كردم و گذاشتم توي يه كارتون اما دلم نيومد بذارمشون دم ِ در ! آدما مشكل اصليشون اينه كه هي سعي مي كنن خاطرات و گذشته و آدماشو بريزن دور ، گذاشتمش توي كمد اون جعبه رو ...و شايد بيشتر تقصير خودش بود كه داره فراموش مي شه ، نه اينكه كسي جايگزين بشه ، نه ! چون هيچ وقت كسي و نمي تونم جايگزين ِ گذشته هات كني ولي خب بايد بسپريشون به تاريخ . و من در يكي از روزهاي شاد ِ زندگيم با غباري از اشك اين كار رو بلاخره كردم !
بين اين تغيير دكوراسيون ها ديگه دلم نمي خواد تختم و بچبونم به گوشه ي ديوار و ميز كامپيوتر و بذار يه گوشه ي ديگه و آيينه هم طبق عادت هاي خونه هاي ايراني هر جا كه براش جا بود ! يه تغيير به شدت عجيب دادم ، تختم و گذاشتم وسط ، همه چيو چيدم دورش ! اينجوري انگاري دسترسي ام به همه چي باز مي شه ، هر جور دوس دارم قدم مي زنم بين وسايلم و اين بهترين چيدماني ِ كه تاحالا داشتم يه چيزي كه هيچ وقت نديديش ! و هيچ بويي از تو رو زنده نمي كنه ! و انگاري اين خوبه .
تو اين بهم ريختگي ام تا تغييرات چيزاي جالب تري از خاطره هاي گذشته هم پيدا مي شه كه بي ربط به گذشته نيست ، مث آلبوم تمبر قديمي ِ مامانم ، يا اولين دوربين عكاسي بابام ، يا شايد عكس هايي از دوران كودكي دختر دايي ها و پسر دايي هام كه بين دست و پاي آدم بزرگا مي لولند و در تقلاي گرفتن توپي هستند ، وسط اين ها به يه شمع "1‌" هم برخوردم ! خيلي قديمي بود و زرد شده بود ، يه شمع نيم سوز كه سوالم در مورد اينكه اين چيه با پاسخي عجيب رو به رو شد : " شمع يك سالگيت " ! هر چي فكر كردم كه چه حسي بايد نسبت بهش داشته باشم دقيقا هيچ حسي نداشتم ! تنها چيزي كه به ذهنم خطور كرد اين ِ كه 31 سالگي ام مي تونم دوباره روشنش كنم :) و اون موقع است كه بايد يه حس عجيب داشته باشم نسبت بهش .
 يه كار عجيب غريبي كه دلم مي خواد بكنم تو يه روزي در آينده وقتي خوشحالم اينه كه موهامو آبي كنم ، و مطمئن نيستم در موردش كه اين كار رو خواهم كرد يا نه ، ولي از اون اتفاقاي عجيب ِ متفاوت مي شه كه بايد شهامتشو داشته باشم ! قطعن اگه روزي اين كار رو بكنم  بعدش موهامو به شدت كوتاه مي كنم تا حس ِ لذت ِ متفاوت بودنم كامل بشه.
داشتم فكر مي كردم كاراي عجيب غريب تو زندگيم و ايده ي انجام دادنش روز به روز داره محدود تر مي شه ، شايد چون خيلي كار عجيب غريب انجام دادم ، دو نقطه دي ، ولي اين شكوفه نبايد پژمرده بشه ، بهم ايده بديد اگه فكر عجيبي تو ذهنتونه 

بانوي غم
91.05.11

*
 بانو نوشت :"  آن ِ مني كجـــا روي ... "
سوال نوشت : مي شه يكي از اون كاراي عجيب غريب زندگيم دقيقا وقتي كه شادم اين باشه كه تو كنارم باشي ؟
بلاگ اسپات نوشت : گوگل جان ازت متنفرم :دي دوستان متاسفانه اين سيستم امنيتي ِ گوگل و تغييراتش دامن ِ بلاگ اسپاتي ها رو گرفته و مخاطبان و خوانندگان رو با مشكل رو به رو كرده ! كامنتاتون اكثرا ثبت نمي شه ! وقتي كامنتتونو نمي بينيد يعني ثبت نشده حمل بر بي ادبي نذاريد كه من پاك كرده باشم ، يا محدوديت قائل باشم براي كسي .

۳ نظر:

  1. از ته به سر :
    * سو تفاهم به وجود آمده رو کی جوابگو هس :دی
    *اگه انقد دیکتاتورانه عمل نکنی قطعن یه چیز عجیبه :))
    *آبی !!! رنگ خوبی هااا ولـــــی ... بیخیال هرکی خواست بهت بخنده خودم میزنم فک ش رو میارم پائین :))
    *من این کار رو کردم خیلی بوی گندی میگیره لباس آدم انگار اب و فاضلاب استان تهران رو خالی میکنن رو آدم خیلی هم با فشار و به فنا میره ستون فقرات آدم :))خواستی بکنی حتما لباس باخودت ببر مگرنه مامانت راه ت نمی ده خونه :دی

    مامانم امروززززززززززززز واقعععععععععععععععععع خوشحالممممممممممممممممممممممممممممم کردی

    پاسخحذف
  2. کار عجیبی نیست،ولی من خودم دوست دارم یه روز خیابان ولیعصر روازاول تا آخرش پیاده برم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این کار رو کردم :دی
      طویل ترین خیابون خاورمیانه اس

      حذف