۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

بوي خون مي دهد و من مي ترسم



امروز من ترسيدم و " تو" نيستي تا دستانم را بفشاري

امروز از آسمان خون هاي مانده در قاعدگي ِ سال هاي پيش فوران مي كند
من مي ترسم و " تو " نيستي تا دستانم را بفشاري

*
18 تير هميشه خونين بوده چه سال 78 چه 88
فرقي نمي كند بازي بين 8 و 7 است
و
بالا پائين هاي رياضي
آنچه هست خوني ست كه بر صورت تقويممان پاشيده
و
اين خون از كاغذ پاك نخواهد شد.
*
روزگار نوشت : شعله ها پت پت مي كنند ...ذغالش كم است يا نفتش نمي دانم ...فوت كن شايد روشن بماند ...
بانو نوشت : دلم گرفته ...چرا هر سال اين فصل روزگارم چنين است ؟
قصار نوشت : رابطه ای رو که مُرده ، هر 5 دقیقه 1 بار نبضشو نگیر !دیگه مرده!!!
بذار فراموش بشه از شـــــَرش راحت شيم ...
حباب نوشت : بسي خوشيد ديروز.... توي حباب هايمان زندگي كرديم و پتي نابود شديم
عكس نوشت: خب آپم !

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

در حسرت رهايي



و روزهاي خونين هيجدهم نزديك است
دستانم را بگير
من مي ترسم بي تو
*
روزهاي خونين را در پس روزهاي دلتنگي سر مي كنيم
با هم
دستانم را بگير
من مي ترسم بي تو
*
بانو نوشت : دلم مي خواست روزهاي سال هاي پيش گلوله سينه ي مرا هم مي شكافت و الان در حسرت آ ز ا د ي هر ثانيه نمي مردم
عكس نوشت : دوست دارم عكس بگيرم خُب
براي " تو" نوشت : دوستت دارم اي " تو" ي دوست داشتني من