۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

مكث هايم ....



مكث
را با گريه هاي شبانه ام امشب ترك مي گويم ....
دلتنگ مي شوم براي سكوت ها و مكث هاي بي وقفه ي شماهايي كه كنارم ايستاديد تا بتوانم نفس تازه كنم براي بودن
دلتنگ مي شم براي دستان تك تكتان
دلتنگ مي شوم براي با شما بودن .....
مكث كرديم ...بياييم لحظه اي بنشينيم و به دوست داشتن ها و بودن هاي كنار هم فكر كنيم .....
مكث ....هايم بند آمد تو بنويس
.
.
.
90.08.03

بانو نوشت : جشنواره ام تموم شد :(( چقدر دلم براي اون روزاي پر استرس و خسته تنگ شده ، همه ي اون خستگي هاشو دوست دارم....
تشكر نوشت : ممنونم از همه ي ادمايي كه كنار بودن كم يا زياد ، همه جوره كمك كردن ، و ممنونم از كسايي كه جلو پام سنگ انداختن ، تا استوار تر گام بردارم ....مطمئن باشيد من نمي شكنم ...

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

شكلات تلخ...


اونقدر به يه آهنگ گوش مي دم كه ديگه شورشو در مي ارم ، خيلي خسته ام از همه چي ..... مي رم ترك بعدي .... we can go anyway .... آرامم نمي كند .... تنها ته دلم صدايي است كه مي گويد:‌" پايه هاي ذهنت را محكم كن ...تو مي توني "
از تو دلگيرم ... كه نيستي كنارم ! ....
نه هيچ كدوم اوني نيست كه مي خوام .... ضبط را به حال خودش رها مي كنم تا بجنگه براي يافتن آهنگي كه حال ِ منو بخونه ...
قهوه جوش را بر مي دارم
.
.
كف مي كند ....قهوه در فنجان كوچكم !.... شكلات ...قهوه ....شكلات تلخ ...قهوه ..... ســــــــــيگار !!
شكلات تلخ مي شوم اين روزها ....
.
.
تلفن صامت ايستاده .... صامت !
.
.
سه نقطه هاي من باز بر كاغذ نقش مي بندند ! ....سوت مي كشد سرم ....
قطار ذهن از حركت مي ايستد
*
90.08.27

عكس از خودم
.
بانو نوشت : عجيب مي خوام رو بيارم به بلاگينگ ....از شبكه هاي اجتماعي خسته شدم ... اينجا مي شه حرف زد . مي شه حس كرد ...اميدوارم آقايوني كه به مذاجشون خوش نمي آد نخونن ! مي خوام فحش بدم ، خودمو خالي كنم
اين كادر هاي كوچيك مال ِ من ِ ....
براي خدا نوشت : اون بنده هات كه ادعاي مسلمونيشون مي شه و يه من ريش مي ذارن و سجده هاشونو مي كشن تا عزيز تر بشن ! ...بعضي هاشونو نمي بخشم ...اگه ذغال آتيش جهنمت به راه ِ يه سر ببرشون ببينن ! شايد كمتر دهن گشادي كنن !!! از حرف و حديث هاي كاذبشون !! از تهمت هاشون ، و از خودشون بيزارم ...مي سپرمشون به خودت ! مي دونم حقمو ازشون مي گيري .... ببخشيد خيلي كم يادت مي كنم ! ( !!! )
براي ادم نوشت : ... ( چون آدمي !! نيست ) سكوت مي كنم

۱۳۹۰ آبان ۲۴, سه‌شنبه

پشت به پشت



بي خوابي
....بي خوابي
قهوه پشت قهوه
ترس پشت ترس
زنگ پشت زنگ
سيگار پشت سيگار
.
.
باد هو هو مي كشد
.
.
تو نمي آيي
.
.
باز تقديرام را كسي خط خطي مي كند...
90.08.24
*

بانو نوشت : كم كم داره فشار كار ها ، و درس و دانشگاه و نبودنت مرا مي كشد ....

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

قاتل



به اتاق كارم مي آيند...
قلمم را بر دست مي گيرند ....
و
كاغذ سفيد زندگي ام را خط خطي مي كنند
نوشته ها وآدم ها وحسم را خط مي زنند
*
احساساتم بر شعر روانه و از قلبم مي تپد
قلم را بر مي دارند و
بر قلبم مي كوبند....
.
.
.
بر مزارم جوانه اي خواهد روئيد !
90.08.20
*
بانو نوشت : اون آدمايي كه لياقت صندليشونو ندارن ، فراموش كردن گاهي بايد از غرور دست بردارند ...
اين دنياي كثيف و اين ذهن هاي منحرف حتي نمي گذارد خيال كنيم مي توانيم دوست بداريم
خيال كنيم مي توانيم دستانمان را دور هم حلقه كنيم و كارهاي بزرگ بكنيم
بوسه مي زنم بر لبان آدمك هاي خيالم ، مي دانم دفتر شعرم را هم پاره كني ، لبانم طلب بوسه اي ديگر مي كند در رويا ....
" براي كشتن من ... يه ارتش كمه "
پي نوشت : در راستاي تحريك آقايون از شعر " بوسه "
تگ نوشت : امروز 11/11/11 ِ :دي ...اينم بلاگ نويسي من تو اين روز : 11elevenlive#

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

بوسه



صدايم را مي شنوي
تو را مي خوانم
با لب هاي بسته
.
.
.
لبانت را بر لبانم بگذار
شايد اين بار كليد اين قفل لبان تو باشد
*
بانوي غم
15 ابان 90
*
بانو نوشت : بعضي از آدما شايستگي صندلي اي كه روش نشستن رو ندارن.
ختگي نوشت : درد هام از شمارش خارج شدند.