۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

با چشمان بسته خط خوردي



چشمانم را مي بندم
در رويا گم مي شوم
خيال پريشاني است
پرتاب مي شوم به عمق گمان خالي تشويش
....به عمق كاغذي خط خورده
حساب روزهاي تنهايي ام خط مي خورد
و تو نمي داني كجاي تقويم ديواري خانه ات مرا جاي دهي
تنها ورق مي خورم در ميان ورق هاي تا خورده
و هي خط مي خورم
خط مي خورم
هي
جمع و تفريق هايت اشتباه از آب در آمده
انگار تازه به يادت آمده گفته بودم روي هيچ آدمي نبايد چرتكه انداخت
گويي دوباره بايد كلاس اولي شوي.....از نو شروع كني!!ه
بايد رفت و همه ي حساب هاي تصفيه شده را از پائيز پس گرفت
از همهمه ي سيگار و صندلي
از نگاه هاي خيره به دري نيمه باز
از حرف هاي حل نشده در چشم هاي بسته
جايي كه حسي مشترك بميرد
حال تو باز بنشين و از برايم از روياهاي سبز كرم ابريشم ، پيله بباف
پروانه هم روزي آتش مي گيرد
حتي اگر بال در بياورد

بانوي غم

88.04.15

۵ نظر:

  1. این عالیه دوستم! واقعا ً عالیه! جدی میگم. به نظر من از همه ی پست هات یه سر و گردن بالاتره. اصلا ً از همین یه پرینت تر و تمیز بگیر واسه اون روز که میریم خانه شاعران که اینو اول از همه بهشون نشون بدیم. آخه بقیه شون آبرو ریزی ان! :دی :پی وینک

    پاسخحذف
  2. مثل همیشه قشنگ و پر احساس می نویسی . همیشه نوشته هاتو دوست داشتم و دارم . امیدوارم همیشه موفق باشی

    پاسخحذف
  3. تغییرات نو مبارک دوستم :) بابا باکلاس! وینک

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  5. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف