باز مداد سياهم بر كاغذ غلطيد
باز تپش كلمات را در ذهنم حس مي كنم
اين بار نيمه شب كلمه اي مرا از خواب به بيداري كشانده تا نگاشته شود
امشب كلمه اي لق زنان از فراسوي حروف در ذهنم سقوط كرد
خودم صداي افتادنش را شنيدم
لاجرم بايد مي مْرد .....اما تو گويي تك نفسي آمدي دارد.
باز از براي تو مي نويسم
سكوت مي كني دوباره
بانوي غم
88.03.30
باز تپش كلمات را در ذهنم حس مي كنم
اين بار نيمه شب كلمه اي مرا از خواب به بيداري كشانده تا نگاشته شود
امشب كلمه اي لق زنان از فراسوي حروف در ذهنم سقوط كرد
خودم صداي افتادنش را شنيدم
لاجرم بايد مي مْرد .....اما تو گويي تك نفسي آمدي دارد.
باز از براي تو مي نويسم
سكوت مي كني دوباره
بانوي غم
88.03.30
سلام بانوی غم های که هستی که اینگونه از ورای عادت سخن می گویی
پاسخحذفبا کدام مسلخ سر گفتن داری که واژها از آسمان برایت نازل میشوند
برای که می نویسی که اینگونه خواستار جنبیدن زبانش ماندی.
طبع زیبایت همیشه آسمانی باد
www.codenex.blogfa.com
سری به ما بزن
صدای افتادنش رو شنیدم...
پاسخحذف