۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

دلقك گريان


گريه ي لرزاني از پس چهره ي دلقك نقاشي اين روزهايم جاري است
گريه از سر شوق است يا غم! نمي دانم!
گريه ،گريـــــــــــه است.....اشك، اشك....و خون ..............خون
تك پا كه روي بند آكروبات مي رفتي
درد گريه ات بيشتر مي شد مي دانم
درد تنهايي در اوج براي خنده ي مبهم حضار
دلقك نقاشي ام گريان اشت
پ .ن : گويي من اگر نقاش باشم ....دلقكم خنده را فراموش مي كند
بانوي غم
88.03.28

۱ نظر: