۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

خنده ات مرا مي ميراند

هوا كه گرگ و ميش مي شود
و شب رو به زلالي ...
تلفن را بر مي دارم
نيم نگاهي به عقربه ها و
تو را شماره مي گيرم


...
و با صداي خنده هايت زنده مي شوم
مرا مي ميراند خنده ات ...
...
اين بار باز بخند از برايم
*
بانو نوشت : تو يه بحران خيلي بزرگ گير كردم ...نمي دونم چي كار كنم !!!! تو كه فانوس را برده اي ! كبريت را كجا گذاشته اي ؟؟
دلخور نوشت :از يه چيزي بيشتر از همه چي دلخورم ، از دخالت هاي بي جاي خيلي از ادماي اطرافم ! از فضولي هاي نارفيقان !!
مهر نوشت : پائيز شده ...به احترام هواي هم شده ....مهربان باش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر