
آسمان را مرور نمي كنم
سال هاست گردش ابرهايش را از بر شده ام
ساعت مي نوازد......خبر از آمدني مي دهد
روزنامه ها هم امروز نوشته اند ....
نوشته اند كه باران مي بارد
باران كه بيايد همه ي خواب هايم خيس مي شود
روياي نيمه خيسي از تو
و مردمان بي چتر دوان دوان مي رقصند در زير نوازش يكنواخت قطره ها
كودكي ديروز مي نوشت در مشق هايش :" بابا در باران مي ايد."
انگار او هم از بارش باران نويد مي داد .....
هنوز خيس بارانند خواب هاي پريشانم....
و در اين بعد از ظهر شهريوري افكارم را پهن كرده ام تا خشك شوند...
حالا كه خيس خيسم ، تو را نمي يابم در كنارم تا مرهمي باشي بر اي خيس خوردن ذهنم
آفتاب مي تابد
اي كاش باور مي كردي
گفته بودم :" مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني ."
بانوي غم
88.06.012
سال هاست گردش ابرهايش را از بر شده ام
ساعت مي نوازد......خبر از آمدني مي دهد
روزنامه ها هم امروز نوشته اند ....
نوشته اند كه باران مي بارد
باران كه بيايد همه ي خواب هايم خيس مي شود
روياي نيمه خيسي از تو
و مردمان بي چتر دوان دوان مي رقصند در زير نوازش يكنواخت قطره ها
كودكي ديروز مي نوشت در مشق هايش :" بابا در باران مي ايد."
انگار او هم از بارش باران نويد مي داد .....
هنوز خيس بارانند خواب هاي پريشانم....
و در اين بعد از ظهر شهريوري افكارم را پهن كرده ام تا خشك شوند...
حالا كه خيس خيسم ، تو را نمي يابم در كنارم تا مرهمي باشي بر اي خيس خوردن ذهنم
آفتاب مي تابد
اي كاش باور مي كردي
گفته بودم :" مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني ."
بانوي غم
88.06.012
حالا که آمده ای
پاسخ دادنحذفچترت را ببند
در ایوان این خانه
جز مهربانی نمی بارد
فعلا اول
پاسخ دادنحذفراستش سارا جان ، نمی دانم چرا هیچوقت نمی توانم در مورد مطالب هنری ات نظری بدهم ، شاید لطافت طبع شما بسیار است و ما هیچ ..
پاسخ دادنحذفاما در کنار این ناتوانی ، همیشه از خواندن این نوشته هایت لذت می برم .
قلمی صمیمی و مهربان و مهم تر از همه نافذ داری ، من به عنوان یک مخاطب دست نوشته هایت را همیشه دوست دارم.. و تصویر دقیق از انچه را که در ذهن داشتی ، دریافت می کنم.
موفق باشی
فرشاد
چه قدر غمناک...:))
پاسخ دادنحذفاین من و
پاسخ دادنحذفاین تو و
این باران
.
.
فقط اگر می خواهی خیس نشوی
دستم رامحکم بگیر
مثل همیشه بسیار زیبا بود .
پاسخ دادنحذفکامنت قاصدک هم بسیار دلنشین بود :
(( این من و
این تو و
این باران
.
.
فقط اگر می خواهی خیس نشوی
دستم رامحکم بگیر ))
من افکارم را همیشه خیس می خواهم . همیشه باران خورده . چون تو را به یاد من می آورد.
پاسخ دادنحذفو تو
پاسخ دادنحذفهمچون چتری خسته در زیر رگبارهای خودت مانده ای
بی...................................
من
خسته تر از آنم که ببارم ، چشمی که دیگر اشک ندارد،می گرید ولی پنهانی...
کاش اما پنهان نمی گریستی
آغوشم را ندیدی...گشوده بودم برایت .. اما.........
سکوت کردی بالاتر از صد فریاد ولی.........
بانوی غم این روزها سخنها داشت.... داشت.......داشت....
کجاست گوشی که صدایش را بشنود از میان واژه ی بی کلام تو
بسیار زیبا بود بانو!
پاسخ دادنحذفاخرشم که فوق العاده:
"مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني"
یه ناشناس دیگه هم پیدا شد که!!!:دی
عالی بود سارا جونم من که واقعا خوشم اومدآفرین مخصوصا اون آخرش که دیگه محشر بود
پاسخ دادنحذفکه تته پته ات نمیاد و نمیدونی چه جوری با این فاجعه کنار بیای؟؟؟ یه بار دیگه زنگ بزنی از این حرفا بهم بزنی...! /:<
پاسخ دادنحذفبذگریم......................
داشتم کلی از خوندن این پستت لذت میبردم که نمیدونم چی شد 4 خط آخرش به دلم ننشست.
بی خیال. بعدا ً درموردش با هم میحرفیم.
چه خبرا دوسنم؟ (:
نه خیس ِ باران را
پاسخ دادنحذفنه سایه ی خشک چتر را
نه قدم های عاشقانه به زیر هر کدام از دو را
دیگر نمی خواهم
من نفس می خواهم
من هوا
بی نفسم بند است
نه خیس ِ باران را
پاسخ دادنحذفنه سایه ی خشک چتر را
نه قدم های عاشقانه به زیر هر کدام از آن دو را
دیگر نمی خواهم
من نفس می خواهم
من هوا
.
.
.
.
بی تو، نفسم بند است
***
پاسخ دادنحذفباران که می بارید نفس های خدا را در لا به لای قطره های باران تنفس می کردم ، دستی آمد چتری را در دستانم گذاشت ، پیش از آنکه نگاهش کنم روی گرداند و آهسته دور شد و من با نگاهی خیره ، رفتنش را نگاه کردم .
از آن روز باران که می بارید در زیر چتر نمی شد نفس های خدا را تنفس کرد ، چتر را شکستم ، او بازگشت ، مدت ها نگاهم کرد ، مدت ها نگاهش کردم ، انعکاس هزاران نگاه را در نگاهش دیدم و چیزی اضافه بر آن .
روی گرداندم ، رفتم ، دور شدم : خدا مرا کافی است .
..........................
خیلی قشنگ بود مخصوصا جمله آخر : مثل چتر مباش !
***
Elham
***
سلام
پاسخ دادنحذفخیلی جالب و نکته دار می نویسی . در انتخاب جمله ها دقت زیادی دیده می شه . اگر دوست داشتی بگو تبادل لینک با هم داشته باشیم،خوشحال می شم .
http://painfulnotation.blogfa.com/
آن مرد در باران آمد
پاسخ دادنحذفدرود بر شما دوست همیشه همراه
پاسخ دادنحذفوبلاگ پاک نویس بروز شد.
" از درد سخن گفتن ..."
منتظر حضور و نظر گرانقدر شما .
ارادتمند
فرشاد
www.paknewis.blogspot.com
سخته
پاسخ دادنحذفولی کنار میام
باید کنار بیام
باید کنار بیام
سخته
خیلی سخته
ولی باید کنار بیام...
خ.ک:با خودم ،یا با این زندگی...؟
پریروز ، دیروز فردا بود
دیروز ، امروز
فردا امروز می شه دیروز
پس فردا ، فردا
دقیقا به همین سادگی و مسخرگی
کلا بی خیال
و اينان هميشه چتر باقي مي مانند...!
پاسخ دادنحذفشهید حاج محمد ابراهیم همت :
پاسخ دادنحذفملت ما ، ملت معجزه گر قرن است ومن سفارشم به ملت ، تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی "عج" وصل نمایند و در این تلاش پی گیر مسلما نصرت خداوند شامل حال مومنین است .
رفتم
پاسخ دادنحذفاز یادت
مثل عاجی
از کف کفشی
.
.
.
فراموش مکن بانو
گفتم مثل چتر مباش
پاسخ دادنحذفخیلی زیبا بود
با سپاس از شما : ستار
حالا كه خيس خيسم ، تو را نمي يابم در كنارم تا مرهمي باشي بر اي خيس خوردن ذهنم
پاسخ دادنحذفآفتاب مي تابد
اي كاش باور مي كردي
گفته بودم :" مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني ."
.
.
.
.
عالی بود
باران رو دوست دارم
پاسخ دادنحذفنه بخاطر خيسيش
كه بخاطر ياد آوريش
نه اينكه با مني
كه در يادمي
....................
من روح بارانم...ببين...!!
باران
پاسخ دادنحذفبی بهانه
باران است
بی غرور
ساده
حتا اگر
از
آسمان هفتم
ببارد