۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

چتر ، باران و تو ....


آسمان را مرور نمي كنم
سال هاست گردش ابرهايش را از بر شده ام
ساعت مي نوازد......خبر از آمدني مي دهد
روزنامه ها هم امروز نوشته اند ....
نوشته اند كه باران مي بارد
باران كه بيايد همه ي خواب هايم خيس مي شود
روياي نيمه خيسي از تو
و مردمان بي چتر دوان دوان مي رقصند در زير نوازش يكنواخت قطره ها
كودكي ديروز مي نوشت در مشق هايش :" بابا در باران مي ايد."
انگار او هم از بارش باران نويد مي داد .....
هنوز خيس بارانند خواب هاي پريشانم....
و در اين بعد از ظهر شهريوري افكارم را پهن كرده ام تا خشك شوند...
حالا كه خيس خيسم ، تو را نمي يابم در كنارم تا مرهمي باشي بر اي خيس خوردن ذهنم
آفتاب مي تابد
اي كاش باور مي كردي
گفته بودم :" مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني ."
بانوي غم
88.06.012

۲۵ نظر:

  1. حالا که آمده ای

    چترت را ببند

    در ایوان این خانه

    جز مهربانی نمی بارد

    پاسخ دادنحذف
  2. راستش سارا جان ، نمی دانم چرا هیچوقت نمی توانم در مورد مطالب هنری ات نظری بدهم ، شاید لطافت طبع شما بسیار است و ما هیچ ..
    اما در کنار این ناتوانی ، همیشه از خواندن این نوشته هایت لذت می برم .
    قلمی صمیمی و مهربان و مهم تر از همه نافذ داری ، من به عنوان یک مخاطب دست نوشته هایت را همیشه دوست دارم.. و تصویر دقیق از انچه را که در ذهن داشتی ، دریافت می کنم.

    موفق باشی
    فرشاد

    پاسخ دادنحذف
  3. این من و
    این تو و
    این باران
    .
    .
    فقط اگر می خواهی خیس نشوی
    دستم رامحکم بگیر

    پاسخ دادنحذف
  4. مثل همیشه بسیار زیبا بود .

    کامنت قاصدک هم بسیار دلنشین بود :

    (( این من و
    این تو و
    این باران
    .
    .
    فقط اگر می خواهی خیس نشوی
    دستم رامحکم بگیر ))

    پاسخ دادنحذف
  5. من افکارم را همیشه خیس می خواهم . همیشه باران خورده . چون تو را به یاد من می آورد.

    پاسخ دادنحذف
  6. و تو
    همچون چتری خسته در زیر رگبارهای خودت مانده ای
    بی...................................
    من

    خسته تر از آنم که ببارم ، چشمی که دیگر اشک ندارد،می گرید ولی پنهانی...

    کاش اما پنهان نمی گریستی
    آغوشم را ندیدی...گشوده بودم برایت .. اما.........
    سکوت کردی بالاتر از صد فریاد ولی.........
    بانوی غم این روزها سخنها داشت.... داشت.......داشت....
    کجاست گوشی که صدایش را بشنود از میان واژه ی بی کلام تو

    پاسخ دادنحذف
  7. بسیار زیبا بود بانو!

    اخرشم که فوق العاده:

    "مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني"


    یه ناشناس دیگه هم پیدا شد که!!!:دی

    پاسخ دادنحذف
  8. عالی بود سارا جونم من که واقعا خوشم اومدآفرین مخصوصا اون آخرش که دیگه محشر بود

    پاسخ دادنحذف
  9. که تته پته ات نمیاد و نمیدونی چه جوری با این فاجعه کنار بیای؟؟؟ یه بار دیگه زنگ بزنی از این حرفا بهم بزنی...! /:<
    بذگریم......................
    داشتم کلی از خوندن این پستت لذت میبردم که نمیدونم چی شد 4 خط آخرش به دلم ننشست.
    بی خیال. بعدا ً درموردش با هم میحرفیم.
    چه خبرا دوسنم؟ (:

    پاسخ دادنحذف
  10. نه خیس ِ باران را

    نه سایه ی خشک چتر را

    نه قدم های عاشقانه به زیر هر کدام از دو را

    دیگر نمی خواهم

    من نفس می خواهم

    من هوا

    بی نفسم بند است

    پاسخ دادنحذف
  11. نه خیس ِ باران را

    نه سایه ی خشک چتر را

    نه قدم های عاشقانه به زیر هر کدام از آن دو را

    دیگر نمی خواهم

    من نفس می خواهم

    من هوا
    .
    .
    .
    .
    بی تو، نفسم بند است

    پاسخ دادنحذف
  12. ***

    باران که می بارید نفس های خدا را در لا به لای قطره های باران تنفس می کردم ، دستی آمد چتری را در دستانم گذاشت ، پیش از آنکه نگاهش کنم روی گرداند و آهسته دور شد و من با نگاهی خیره ، رفتنش را نگاه کردم .
    از آن روز باران که می بارید در زیر چتر نمی شد نفس های خدا را تنفس کرد ، چتر را شکستم ، او بازگشت ، مدت ها نگاهم کرد ، مدت ها نگاهش کردم ، انعکاس هزاران نگاه را در نگاهش دیدم و چیزی اضافه بر آن .


    روی گرداندم ، رفتم ، دور شدم : خدا مرا کافی است .



    ..........................
    خیلی قشنگ بود مخصوصا جمله آخر : مثل چتر مباش !



    ***
    Elham
    ***

    پاسخ دادنحذف
  13. سلام
    خیلی جالب و نکته دار می نویسی . در انتخاب جمله ها دقت زیادی دیده می شه . اگر دوست داشتی بگو تبادل لینک با هم داشته باشیم،خوشحال می شم .

    http://painfulnotation.blogfa.com/

    پاسخ دادنحذف
  14. درود بر شما دوست همیشه همراه

    وبلاگ پاک نویس بروز شد.

    " از درد سخن گفتن ..."

    منتظر حضور و نظر گرانقدر شما .

    ارادتمند
    فرشاد

    www.paknewis.blogspot.com

    پاسخ دادنحذف
  15. سخته

    ولی کنار میام

    باید کنار بیام

    باید کنار بیام

    سخته

    خیلی سخته

    ولی باید کنار بیام...


    خ.ک:با خودم ،یا با این زندگی...؟


    پریروز ، دیروز فردا بود

    دیروز ، امروز

    فردا امروز می شه دیروز

    پس فردا ، فردا

    دقیقا به همین سادگی و مسخرگی

    کلا بی خیال

    پاسخ دادنحذف
  16. و اينان هميشه چتر باقي مي مانند...!

    پاسخ دادنحذف
  17. شهید حاج محمد ابراهیم همت :
    ملت ما ، ملت معجزه گر قرن است ومن سفارشم به ملت ، تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی "عج" وصل نمایند و در این تلاش پی گیر مسلما نصرت خداوند شامل حال مومنین است .

    پاسخ دادنحذف
  18. رفتم
    از یادت
    مثل عاجی
    از کف کفشی
    .
    .
    .
    فراموش مکن بانو

    پاسخ دادنحذف
  19. گفتم مثل چتر مباش

    خیلی زیبا بود

    با سپاس از شما : ستار

    پاسخ دادنحذف
  20. حالا كه خيس خيسم ، تو را نمي يابم در كنارم تا مرهمي باشي بر اي خيس خوردن ذهنم
    آفتاب مي تابد
    اي كاش باور مي كردي
    گفته بودم :" مثل چتر مباش كه وقتي باران بند آمد ..فراموشم كني ."
    .
    .
    .
    .
    عالی بود

    پاسخ دادنحذف
  21. باران رو دوست دارم

    نه بخاطر خيسيش

    كه بخاطر ياد آوريش

    نه اينكه با مني

    كه در يادمي

    ....................

    من روح بارانم...ببين...!!

    پاسخ دادنحذف
  22. باران

    بی بهانه

    باران است

    بی غرور

    ساده

    حتا اگر

    از

    آسمان هفتم

    ببارد

    پاسخ دادنحذف