
ذهنم مشوش است ، همچون كلافي پيچ در پيچ
كلافي رنگي ....
و شايد
همچون كلاف زيباي لبخند تو ...
صندلي را كنار پنجره ي ايوان مي گذارم و تا به صبح خنده هايت را مي بافم
زندگي ام جاده اي است تنگ و نمناك از انتظار
يا گلوله اي كاموايي آماده ي بافتن ...
نمي دانم
اما تنها آن را مي دانم در انتهاي آن جاده حسي است كه حين بافتن لبخند هايت قلبم را مي لرزاند.
همينك انتهاي رج هايم بي تو مانده ام
انگار حضورت را ....خنده هايت را....دستانت را فرياد مي كند
*
بانوي غم
88.06.30
01:03 A.M
اول
پاسخحذفسلام سارا جان.
پاسخحذفآخه تو چرا همیشه اینقدر قشنگ قشنگ (!!!) می نویسی که من نمی تونم هیچی راجع بهش بگم؟؟
اما انشاالله همیشه لبحند ببافی ، همین...
راستی ، ممنون از حضورت تو وبلاگ، یه جوابکی هم نوشتم برات، وقت کردی سر بزن
تمام زندگیم خلاصه شده در این کلاف پیچ در پیچ کاموایی کوچک ....
پاسخحذفهر چقدر می گردم , سر کلاف پیدا نیست ...
بلد نیستم سر کلاف را بیابیم ...
گیج شده ام
تنها مانده ام
.
.
.
.
.
کلافم تو را فریاد می کند ...
می گوید اول راه ورود را به این پیچ در پیچ پیدا کن ...
بعد سر کاموا را بگیر ...
برو تا انتها ...
برو ...
برو ...
برو هنوز خیلی جا داری تا جایی که قلب تو نیز بلرزد ...
************
به نظر من اوج زیبایی در این جمله نهفته است :
""اما تنها آن را مي دانم در انتهاي آن جاده حسي است كه حين بافتن لبخند هايت قلبم را مي لرزاند...""
کلافی بودم
پاسخحذفکه می خواست پیراهنی شود
برای لمس تو
اما
دست مادربزرگ
لرزید و
گره شدم بر ابرویت
گره خوردم در کارت
***
دندان هایم شکست
گرهی را
که با دست باز نمی شد
***
حالا تو ادامه ی جاده ها را می بافی
که راحت تر
از یادت
بروم
تو ادامه ی جاده ها را می بافی
که دورتر
بروم
تو حالا ادامه ی جاده ها را می بافی
که دستکشی باشد
برای وسعت گرمای دستانت
هوا کم کم دارد سرد می شود
.......
ف.ج 2 بامداد 30:6
تعبیر قشنگیه
پاسخحذفذهن و کلاف پیچ در پیچ
الان که ذهن همه مون تقریبا اینجوریه
حالا هر کس به طریقی
راستی عکست خیلی قشنگه
پاسخحذفخوشم اومد خفن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.
پاسخحذفسلام...
پاسخحذفعالی بود دوست خوبم.
آخر چی کار داری با آسمان آبی
پاسخحذفبانوی غم تو وقتی دریای غرق آبی
با موی لخت و تیره چشم خمار و خیره
تلفیقی از دو چیزی آبادی و خرابی
مثل شراب ها نه بانوی غم تو در او
سرگیجه های بعد از نوشیدن شرابی
"زندگي ام جاده اي است تنگ و نمناك از انتظار" مدتی ست می خوانم اینجا را، و لطافت عجیبی داره که نمی شه برای زندگیت جاده ی تنگ و نمناک تصور کرد .
پاسخحذفziba bood.
پاسخحذفva latif
wo0oooow vaghan mahshar boood aziizam mamnooon
پاسخحذفسلام دوست عزیز
پاسخحذفبالاخره بعد از مدتی طولانی ، وبلاگ پاک نویس بروز شد
-وقایع الاتفاقیه-
منتظر حضور شما
www.paknewis.blogspot.com
فرشاد
دوستت دارم هایم را در انتهای دودهای سیگاری ببین که کسی جز من می کشد!!
پاسخحذفو گاه دودها به جای رهایی در هوای مه گرفته ی به اصطلاح آزاد
ته گلویی خفه می شوند
محبوس می شوند
؟.؟
خرداد 88
زنجیره ی سبز
کودکی سر راهی بودم
پاسخحذفکه پشت درت گذاشتم
...
ذهن منم مثل کلاف کلافه ست کلافی درهم و بر هم که یه گره کور گنده داره و با دندونم باز نمیشه
پاسخحذفسلام
پاسخحذفخواندم و لذت بردم . آفرین
هزار دستان زار باغ بی برگم
پاسخحذفسرودن از غم هجران برگ و بار این بوته گل واهی بس است
تو خود دانی که هر آواره ی این سرزمین تلخ و دردآلود
به سان خشکه چوبی بر سر شاخه درختی
سخت آزرده و دلگیر و سرما خورده ، تنها ،بی کس است
بلبل باغ من ای افسرده ی پاک خیال انگیز
بخوان آن نغمه ای را که زمستانش خوش آید
نفس برگیر و آوازی چونان فریادواری از نهاد خود برآور
تا زمستان از پس هفتادها قرن انتظار ،
نعره ای کز قعر جان آید،بروبد همچو توفانش خوش آید
7 دی 87
***
پاسخحذفبرای گفتن هیچ ندارم ، که انگار با نگفتن چیزهایی هست که زیباترند !!!!
***
Elham
***
خیلی کثافتی حرومی
پاسخحذفپسرای کس خل خوذتون علاف ی دختر کردین پشم حسابتون نمیکنه
پاسخحذف***
پاسخحذفاومدم با اشتراک گوگولم تو بلاگت نظر بذارم !!!
گوگول همون گوگل سابقه !!!
بیا آپ کن دیگه !!!
***
Elham
***
با ترانه ای دیگر در انتظار شما نشسته ام
پاسخحذف.
چشم من ستاره می باره و دل
.
.
به کلبه من سری بزنید
@ ناشناس :
پاسخحذفمي خواستم كامننتو پاك كنم اول
اما حالا به اين نتيجه رسيدم كه حرفاتو بذارم بمونه اينجا كه بدوني
1. آدم دموكراتي ام
2. حرفات اونقدر برام بي اهميته كه حتي زحمت پاك كردنشم به خودم نمي دم
3. مي دوني كي هستي پس ناشناس اومدنت فايده اي نداشت
4. دوستاني كه اينجا كامنت گذاشتن كوچكترين اهميتي به حرفات ندادن!
اولا ً بعید میدونم کلاف لبخندش خـــیـــلـــی قشنگ باشه دوستم D: (جدی نگیر!)
پاسخحذفدوما ً چه عکس خوشگلی (:
سوما ً الان که فکرش رو میکنم میبینم بهترین تصمیم رو درمورد کامنتها گرفتی و نگرانی من بی دلیل بود. خلاصه آفرین دختر گلم (;
چهارما ً حتما ً باید یکی (من که نیستم!) این وسط لولوخورخوره بشه تا بیای آپ کنی؟؟؟ /:<
آخرش چه باحال بود سارا.
پاسخحذفانتهای رجهای بیتو ماندهام...
خیلی حس خوبی داشت سارایی بازم بنویس
پاسخحذفسلام سارا جوني
پاسخحذفببخشيد خيلي وقته بهت سرنزدم
شرمنده تو رو خدا يه مدتيه اصلا حال و حوصله درست و حسابي نداشتم...الان بهترم
اومدم مهموني پيشت
با اجازه
هميشه انتهاي رج هايم بي تو مانده ام
پاسخحذفاينجاش رو خيلي دوست دارممممممممم
سارا جوني خيلي با احساس نوشتي گلم
مرسي
اينقدر ذهنم درگيره كه خودم در خودم گم شدم
پاسخحذفتو را چگونه بايد پيدا كنم
به كدامين رنگ
به كدامين نشانه
تو از مني
من شدي
در من گم شدي
تو بي رنگ شدي
همه رنگ شدي
تو از من شدي
اين شروع من بود
امـــــــــا
من گم شدم
بي تو شدم
باز تنها شدم
شايد سهم من از زندگي همينه و بس
...............................
بعد از اين هم آشيانت هر كس است
باش با او يادتو ما را بس است