
مي دانم حرف هايم را نمي خواني
مي دانم نامه هاي پست شده دير مي رسند
حتي ديرتر از صداي باد در ميان مزار من
اين نامه براي تو نيست چون تو ان را نمي خواني....
نامه را اينگونه آغاز مي كنم اين بار
اي سكوت تو بخوان نامه ام را
در ميان هوهوي باد و زمزمه ي جيرجيركها بخوان
در تبسم مهتاب و چرخ نسيم بخوان
نامه را با نامي آغاز مي كنم كه بي شك برايت آشناست
با نام تو
.....با سكوت
اما نامه را براي تو به پايان نمي رسانم.....
براي خودم هم .......!
چون ماه هاست تمام شده ام
نامه را با نام "ف ر ا م و ش ي " به اتمام مي رسانم
روزگاري است فراموشي شده عادت من و او و ....ما آدم ها!
تكليف فرشته هايي چون تو را نمي دانم! شما هم فراموش مي كنيد انگار....
*
بانوي غم
88.04.18
مي دانم نامه هاي پست شده دير مي رسند
حتي ديرتر از صداي باد در ميان مزار من
اين نامه براي تو نيست چون تو ان را نمي خواني....
نامه را اينگونه آغاز مي كنم اين بار
اي سكوت تو بخوان نامه ام را
در ميان هوهوي باد و زمزمه ي جيرجيركها بخوان
در تبسم مهتاب و چرخ نسيم بخوان
نامه را با نامي آغاز مي كنم كه بي شك برايت آشناست
با نام تو
.....با سكوت
اما نامه را براي تو به پايان نمي رسانم.....
براي خودم هم .......!
چون ماه هاست تمام شده ام
نامه را با نام "ف ر ا م و ش ي " به اتمام مي رسانم
روزگاري است فراموشي شده عادت من و او و ....ما آدم ها!
تكليف فرشته هايي چون تو را نمي دانم! شما هم فراموش مي كنيد انگار....
*
بانوي غم
88.04.18
می خوانم نامه ات را !
پاسخ دادنحذفمی شنوم صدایت را !
بگو ... منتظرم !
قول می دهم فراموش نکنم...
قول می دهم این بار "ف ر ا م و ش ی" ای در کار نباشد..
تو فقط بنویس و بگوی...
-------------------------------
بسیار زیبا بود
خیلی قشنگ حس رو منتقل کردی
***
پاسخ دادنحذفدیگر حتی توان نامه نوشتن هم ندارم ...
***
Elham
***
سلام سارا عزیز ... زیبا می نویسی ، مثل همیشه عاشقانه و لطیف .. قصه تلخی که شاید همه مان روزی تجربه کرده ایم و یا شاید تجریه خواهیم کرد ..
پاسخ دادنحذفراستی ، راجع به نظرت در وبلاگ ، درست می گویی ، در واقع اون قسمت کامران نجف زاده رو من ننوشتم ، پسورد وبلاگم دست یکی از دوستان بود که ایشون متاسفانه خودسرانه اون رو نوشته بودن و من هم در اسرع وقت پاکش کردم اما به خاطر اینکه اثری از اون گزاره اشتباه باقی نمونه ، جسارتا پیغام شما رو هم پاک کردم ، شرمنده
فرشاد
@ فرشاد
پاسخ دادنحذفممنون بابت حضورت
*
خودم هم تعجب كردم بابت اون مطلب اخه مدل نوشته هات نبود!
بانو این تته پته فوق العاده بود وعالی حسی که داشتی رو منتقل کردی!
پاسخ دادنحذفنمیدونم بعد از خوندنش باید خوشحال باشم یا...!
اما اینو میدونم که دوست دارم بارها و بارها بخونمش!
ببخشید که زیاد مثل بقیه بلد نیستم ادبی نظر بدم اما سعی کردم من هم حسی که دارم رو منتقل کنم حالا چقدر موفق بودم بماند...!
این اولین نظر من اینجا بود چون این دفعه دیگه نتونستم پنهانش کنم!:دی
***موفق باشی***
رفتم
پاسخ دادنحذفاز یادت
.
.
.
مثل لاک
از ناخن هات
مثل صدا
از قدم هات
و حتی مثل نگاه هات
از حال
رفتم
.
.
.
این نامه را بر کف دستم نوشتی ، خواندمش هزار بار ، سوزاندمش هزار بار . نقطه ی فراموشی ، حتی اگر قلبی به جای نقطه باشد ، اگر روی خط عمرم بیفتد ، خواهمش سوزاند .
اگر این رسم مرسوم را نشکنیم ، چه سود از شاعری ؟
فراموش مکن
شاعر می گه : سکوتم از رضایت نیست
پاسخ دادنحذفیه شاعر دیگه هم می گه :
پاسخ دادنحذفای نامه که می روی به سویش
از جانب من ببوس رویش
نامه را با نام "ف ر ا م و ش ي " به اتمام مي رسانم
پاسخ دادنحذفروزگاري است فراموشي شده عادت من و او و ....ما آدم ها!
ghashang bood mesle hamishee kheily khoobe ke hanoozz minevisi man ke dige hich vaght neminevisam!
این روزها هزار سوال دارم بی جواب سارا جونی
پاسخ دادنحذفیه چیزی میخواستم بگم پشیمون شدم. یعنی اگه میگفتم از سقف آویزونم میکردی...
پاسخ دادنحذفهه . خیلی وقته که دیگه کسی اسمم رو صدا نمی زنه!
پاسخ دادنحذفوقتی همه چی تکراری شده
حتی همین نالیدن از فراموشی
حتی همین نالیدن از فراموش شدن نالیدن از تکرار
حتی همین نالیدن از تکراری شدن نالیدن از فراموش شدن نالیدن از تکرار...
***
پاسخ دادنحذفروزگار تلخی است ، آنان که آشنایشان می پنداشتیم آنچنان غریبه می شوند که در صداقتمان شک می کنند !
و ما حتی لایق فریاد اعتراضشان هم نمی شویم !
و سکوت ، همیشه جان گدازترین پاسخ ...
و چه اعتراض هایی که در گلویم خفه شدند و در نگاهم مردند و در صدایم فرو افتادند و ...
دم نزدم .
خدا مرا کافی است ...
***
Elham
***
کاش نامه ها هميشه می رسيدند،اگر شده از زمان هم عقب می ماندند ولی می رسيدند...
پاسخ دادنحذفمن به نرسيدن عادت كردم
پاسخ دادنحذفديگه حتي سعي نميكنم بنويسم
پاسخ دادنحذفكاش ميشد بنويسم كه نانوشته ها زياد است
كاش ميشد بنويسم كه حرف ها دارم كه زبان بيان بسته است
كاش ميتونستمبنوژيسم من اين غرور رو نميخوام
كاش ميتونستم بنويسم از خستگي
كاش ميتونستم بنويسم از د .ل. ب. س . ت . گ .ي
حيـــــــــــف
نميشه!!
....
ب او
پاسخ دادنحذفسلام
زیــــبا بود.انگار بعضی وقت ها میشه نانوشته ها به اسارت واژه هادربیان.
سر مشق می نویسم.منتظر آمدنتان هستم.
همین.
...