۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

يلداي قرمزام .... بي تو




برای یلدای تو،
شعرها سروده میشوند؛
ای پاییز ِهمیشه زیبای عازم سفر.
ومردمان ِ خسته ی سرزمین من
نقش ِ لبخند میکِشند
بر لبان ِ تب کرده ی این روزهایشان .

همراه یلدای تو
انبوهِ غمهای من
لابلای سرخ دانه های انار غروب میکنند
ودر شکستن ِ تخمه های آفتاب گردان ،
طلوع !
.
ومن ، سیاه شب های بلند تری را
به انتظار مینشینم
پشتِ دیوارهایی که مرا به بند کشیده اند
.
.
.
يلداي قرمزام 90
....
بانوي غم
.....
دانه دانه قرمز مي چينم برايت
كبريت و شمع هاي سوخته
فال و ....
منتظرت مي مانم
شايد سال آينده تو كنارم باشي

۲ نظر: