۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

اندكي صـــــــــــ بــــــــــ ر



اندكي صبر
نخواهم كرد
سحرگاه عاشق شده است
و چشمانش را به باد سپرده
*
و انتظار ِ من كمانه كرده از فرط خستگي
*
آزاد مي شوي روزي ، گويي
و فرياد خواهي زد
سحر گاهان خفتگانند

۱ نظر: