
ديريست فرشته ها كم به سراغم مي آيند
گاهي پر از كلمات يخ زده ام ....
و گاهي پر از آواز غمگيني كه چشم هاي خيسم در آئينه مي خواند
فرشته با من سخني تازه كن از بودن
در رسم ِ عشق تو آسماني بودي و من در زميني پست سكني مي گزينم ....
در رسم ِ عشق تو هستي و مرا بس است با سهم با تو بودن
با تو خوبست پيله هاي تنهايي را پروانه وار پاره كردن
پروانه اي سرگردانتر از ابرهاي اين حوالي!
گريان تر از ابرهاي باراني شب هاي ساحلي
سخني بگو از برايم
از اضطراب كوچه باغ هاي بيقراري
از فرشته بودن
*
بانوي غم
88.08.02