۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

عروسک ِ خیالی


 امروز یه بارون ِ عجیبی از آسمون می بارید ، تند تر و تند تر می شد مدام ... و من تو خیابون های شهرک ِ غرب گیج می زدم و آدرسی که باید می رفتم رو پیدا نمی کردم ...خیس ِ آب ... با یه دلستر ِ سرد ِ بی طعم و رژ ِ قرمز احساسی که می بود .
وقتی تا دیر ترین ساعتی که می شد بیرون بودم و بلاخره تلفن های مکرر مجبورم کرد بیام خونه با یه دسته گل ِ بزرگ ِ رز و نرگس تو اتاقم مواجه شدم و آشنایی که بیش از هر موقعی غریبه بود برام !
هر چی ساعت می گذشت و حرف های آدم بزرگ ها جدی تر می شد بیشتر یاد ِ روزهای کودکی ام می افتادم ، انگار همین دیروز بود که مادر ِ عروسکی شده بودم که هیچ گاه مو نداشت !
غریبه مرا به خلوتی می خواند و من عروسک ِ خیالی ام رو هر چه محکم تر در دستانم می فشردم ... حرف های تکراری و ابراز علاقه های یکنواخت ... ! و من و عروسک ِ خیالی ام که در خیالمان در گردش بودیم .
خانه از حضور ِ آشنایش خالی می شود و من در حال شستن ِ خیالاتم فنجان های قهوه  در حال خیس خوردن !
حضور ِ غریبه ات برایم آشنا تر است ...
16 آذر 91
بانوی غم
photo by Me 
*
بانو نوشت : اصلن احساس ِ لذت بخشی نیست این امــر ِ به ظاهر خیر !
برای دشمن نوشت : من که شما رو دشمن نمی دونستم ، امضا از روز ِ اول شدم دشمنتون ! از روز ِ اول نگاهی بهم کردید که انگاری جذامی ای فراری ام !!! هر چند جذامی بودن شرف داره به هزار هزار بیماری ِ روحی که خیلی هاتون دارید ! مطمئنم می دونید دقیقا با شمام ! اون چیزی که من و از پا در می اره اون چیزی نیست که دارید می رید سمتش ... ریشه ها به چیز ِ دیگه است !!! انسانیت چیز ِ خوبی است !
گنگ نوشت : به زودی می نویسمش ...

۷ نظر:

  1. با یک شیشه دلستر

    و
    یک فقره رژ قرمز
    چه ساده ختم اش را به خیر کردیم؟
    صلوات!

    پاسخحذف
  2. پاسخ‌ها
    1. فعلن که کمبود ِ آذوقه داره از پا در می اره من رو ...

      حذف
  3. عادت ندارم با اینکه نوشته هاتو می خونم ، واسشون کامنت بذارم ، یه جور شجاعت خاصی می خواد که قبلا داشتم و میذاشتم ، فعلا تا اطلاع ثانی ندارم . ولی به نظرم بانو نوشت این پستت رو خوب درک می کنم ، به نظرم ، واسه همینم زیر این یکی پست کامنت گذاشتم !

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی می خونی الهام :)
      خوبه که یکی بلاخره تو این یه مورد آدم رو درک می کنه :)

      حذف
  4. سلام
    انگار باید اینجا باز این عکسو میدیدم و یادم میافتاد با کمی نه زیاد تغییر به دوستی هدیه دادم
    شاید از فیسبوک دیدمش وبرش داشتم ولی دیدمش کلی خاطره خوب و ...برام زنده شد
    اگه عکس کار خودتونه بگین هدیه شدشم بدم ببینین
    حلال کنید بانوی شادی

    پاسخحذف