دیشب آخرین کافه ی این شهــر ِ خاکستری را در زدم
رفتنت در را برایم گشود
این بار شیک ِ شکلاتی سفارش می دهم
و در انتظار ِ آغوشت نخواهم بود
تلخی رفتنت را به تلخی دانه های قهوه ای قهوه ترجیح می دهم
~ بانو ~
91.08.17
*
بانو نوشت : خیلی خسته ام اما من هنوز همون ِ زن ِ قوی ام که برای جنگیدن و زندگی و امید ساخته شدم ....
دوست نوشت : مترجم ها انسان های خوبی اند مخصوصا اگه سکوتت رو به حرف و به لبخند و گاهی به اشک ترجمه کنند ، بی راه ِ پس ، بی راه ِ پیش
خاهر نوشت : اینو مطمعنم از تو یاد گرفتم که : حتا وقتی مطمعن نیستم یه چیز چقد میتونه قوی و مخرب باشه .. حتا در حد ِ گفتن .. در حد ِ زمزمه ... به خودم بگم : قوی باش
پاسخحذفگاهی همه ی ما اشتباه می کنیم ....
حذفگاهی فکر می کنیم می تونیم قوی باشیم ...
و
گاهی زیر ِ همین گاهی ها می شکنیم
اما
قوی باش
میشه خواهشا انقد غم بار ننویسی
پاسخحذفتو همه نوشته هات یکی میره و برنمیگرده
میشه به ساعت های درکنار هم بودن هم فک کرد و نوشت
با توهم و رویا نمی شه زندگی کرد
پاسخحذفوقتی نیست باید از نبودن هاش نوشت ....
وقتی می رن و بر نمی گردن
از رفتن باید نوشت
و
بودن هایی که نیست