۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

این ایرانی های بخشنده و بزرگوار

من جز ِ معدود جوانانی هستم که توانستم در سن ِ 15 سالگی رای بدهم ! بله 15 سالگی ، همان دوره ای که که برای بالا بردن ِ مشارکت ِ مردمی سن ِ رای دادن را پایین آوردند و من به عنوان رای اولی انتخابی جز " مصطفی معین " به عنوان اصلاح طلب نداشتم ، دردناک است وقتی کاندیدای مورد ِ نظرت به دور ِ دوم هم نمی آید ، در دور دوم هم از بد و بدتر " هاشمی رفسنجانی " تنها انتخابی بود که می توانستم داشته باشم !
رای ِ اولی بودنم با شکستی دردناک به پایان رسید ، و کسی رئیس جمهور شد که من نمی شناختمش و نمی خواستمش ! " و نمی خواهمش "
4 سال گذشت ، 1388 س ب ز ، من 19 ساله شدم و این بار با جسارت بیشتری برای آنچه می خواستم در کنار خیلی از هم عقیده هایم تلاش کردیم ، فریاد زدم ، از سالن حجاب و زنجیر سبز ِ انسانی و گاز اشک آور و باتوم و صدای ِ ترسناک ِ گلوله و 30 ام و در نهایت این همه تلاش ِ هم عقیده هایم و من و آنانی که حالا نیستند " فقط جای رفیق هامون که نیستن خالیه " ....
و دومین دوره ی رای دادنم با شکستی رو به رو شد که تهش تغییری به چشم می خورد ، تغییر به آگاهی ، به امیدوار بودن به تلاش به مطالعه ی بیشتر ، به ...
1392 ، موج ِ بنفش ، من دودل ، درگیر ِ موج رای دادن و ندادن ها ، و روز ِ انتخابات شناسنامه به دست از خونه زدم بیرون ، و در نهایت با تصمیم ِ رای " ندادن " به خانه برگشتم ، نمی دونم درست بود تصمیمم یا نه ، هر چند ساعت 12 کمی پشیمون شدم ولی الان خوشحالم که رای ندادم و اصلا احساس ِ پشیمانی ندارم ، حس ِ نمی شه کاریش کرد ...
برخی از شبکه های تلویزیونی خارجی پیش از انتخابات مدعی بودند مردم باید تحریم کنند و رای ندهند ، همون شبکه و همان تحلیل گر شب ِ اعلام نتایج ( دیشب ) با صدای رسا و شادان می گفت مردم راه ِ مبارزه را از طریق ِ حضور پای صندوق های رای پیدا کردند و این همان چیزی است که ما تاکید می کردیم !!! :| اینجاست مطمئن می شویم همیشه مشتی نون به نرخ روز خور وجود دارند !
دیشب از میدان ونک به سمت ِ خانه خوشحالی و بوق زدن های مردم در خیابان و ترافیک آنقدر دلچسب بود که حتی من که رای ندادم با مردمی که از کنارم رد می شدند و شادی می کردند شاد بودم ، هر چند شب داشتم به کشته شده های 88 فکر می کردم و دلم می خواست حکومتمان آنقدر با " تدبیر " بود که این جوانان هنوز هم بودند و در کنار ِ بقیه و شادی می کردند .
بله من تحریم کردم انتخابات را ، چون نه حسن روحانی و نه بقیه را قبول نتوانستم بکنم حتی تا دقایق آخر ! البته " تحریم " برای حس ِ من واژه ی خوبی نیست ، من تصمیم نگرفتم ! ولی برای رای ندادن کسی را ترغیب نکردم .
اما دکتر حسن روحانی ، وکیل ِ مردم ، رئیس جمهور ِ منتخب ِ 18میلیون 613 هزار 329 نفر ،چیزی که از تو می خواهند در یک کلمه ی کوتاه ِ 5 حرفی خلاصه می شود " آ ز ا د ی " ، آزادی بیان ، آزادی زندانیان ِ سیاسی ، آزادی و استقلال ِ اقتصادی ، آزادی هسته ای ، آزادی روابط ِ بین المللی است ... کلمه ای که از زمان انقلاب 57 " استقلال آزادی جمهوری اسلامی - ایرانی " بیان شده بود و مدام پشت گوش انداخته شد .
من رای ندادم و نمی توانم مدعی باشم در خصوص ِ نتیجه ی انتخابات و نیستم ! اما به عنوان کسی که حالا با بخشش مردم ِ ایران بعد از آن همه خفقان و کشت و کشتار ، بعد از آن همه درد و رنج ، و فشار اقتصادی و بی هویت شدن ِ هویت ِ ایرانی مان رئیس جمهور شدی مطالباتی دارم ، می خواهم به مردمی که این چنین بخشنده تو را رئیس جمهور کرده اند احترام بگذاری و به قول هایت وفا کنی ... وفـــــا کن ....
و در پایان رئیس جمهور من در این 4 سال آتی ، همچون 4 سال ِ گذشته ، کسی نیست جز مرد ِ اسفند، " میر حسین " که به نقل Masih Alinejad ژورنالیست ِ دوست داشتنی ام رئیس جمهوری که مردم او را با نام ِ کوچک صدا می کنند ...
امیدوارم (( دولت بعدی دولت عقانیت، دولت استفاده از کارشناسان و نهادهایی هست که این مردم با پایمردی خودشون فولان، نه یک دولت رمالی و کف بینی )) باشد .

" توی سینه اش جــــان جــــان جــــان .... یه جنگل ستاره ، ای جان ، یه جنگل ستاره داره"
پ . ن :  ممنونم از :
1. کسانی که به روحانی رای دادن که این شادی نصیب ِ مردم بشه !
2. کسانی که طرفدار ِ عارف بودند و از روحانی حمایت کردند.
3. کسانی که برای شکستن ِ رای جلیلی ها به قالیباف و رضایی و ولایتی و غرضی رای دادند .
4. کسانی که رای ندادند ولی ادب را نگه داشتند و توهین نکردند به عزیزانی که رای دادند .
و در نهایت
5. کسانی که رای دادند و به کسانی که رای ندادند احترام گذاشتند .

× بانوی غم × 1392.03.26 ×

۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

دادن یا ندادن ... مساله این است





چیزی که این روزها خیلی روش بحث ِ دادن و ندادن ِ " رای " در انتخابات ریاست جمهوری 1392 ِ و البته بعد از آن انتخابات شورای شهر هم در حاشیه اش دست و پا می زند .
مهم نیست من رای می دهم یا نه ! آن هم برای مخاطب ِ اندکی که من رو دنبال می کنند ( حدود 1600 فرند ِ اندکم در فیس بوک تازه اگر همه ی آن ها من را بخوانند ) یا چند ده نفر در شبکه های دیگر اجتماعی و یا نام ِ مستعارم در توییتر و ... اما نفس ِ قضیه این را به من یاد آور می شود که میزان تاثیر گذاری ِ من بر انسان های اطرافم به اندازه ای است که نهایتا یک جمعیت ِ 3000 نفری بیشتر نخواهد بود ، البته که مقدار ِ قابل ِ توجهی است ، اما نه آنقدر که بر سرنوشت ِ کشورم تاثیر بگذارم .
اما جدای تعداد ِ مخاطبان ، قاطعیت ِ فردی من برای رای دادن یا ندادن می تواند روی این مخاطب 3000 نفری تاثیر گذار باشه اما قاطعیت ِ من هم از سوی 3000 نفر مدام داره تحت شعاع قرار می گیرد و در نتیجه اینجاست که داستان ِ رای دادن سخت می شود .
در این روزها بحث ِ وفاداری به خون ِ شهدای انقلاب ، شهدای سبز ، روشنفکران و اندیشمندان ِ سیاسی اجتماعی را به چالش کشیده و حالا باید درست ترین تصمیم را بگیریم ... اما نه از روی احساس چیزی که من زیاد می بینم با شعار های بزرگ سبز و سفید " من رای می دهم " و " من رای ( ن) می دهم " و اینجاست که باید بیش از همیشه فکر کرد .
بحث سر ِ فرد ِ مورد ِ نظر نیست ، جلیلی و قالیباف و ولایتی و حداد عادل از جناح اصولگرایان سر بلند کرده اند اما با تضاد های زیاد و اختلاف ِ نظر هایی که بیانگر ِ ویرانی ِ این جناح از درون می باشد ، غرضی هم برای گرم شدن ِ تنور ِ انتخابات ، گزینه ی مناسبی بود با حرف های بی ربط و گاها با ربطش زمینه را برای افشاگری طرفین آماده می کند . محسن رضایی هر چند اندیشه های اقتصادی ِ درستی دارد تا حدودی البته و برنامه های دراز مدتش رویاهای شیرینی را یاد آور می شود اما هیچ گاه نباید فراموش کنیم مرگ ِ فرزندش را به خاطر ِ منافع ِ نظام نادیده گرفت و اینجاست که من شک می کنم به اعتقاد ِ راسخش در همین نظریه پردازی های اقتصادی اش که روزی به خاطر ِ منافع ِ نظام زیر کاسه و کوزه ی همه شان بزند .
در میان ِ جناح اصولگرایان اگر حداد عادل و ولایتی را کنار بگذاریم که تلاششان در مقابل ثمه ی پر زور دو هم پیاله ای هم جناحشان بی نتیجه خواهد ماند ، و در کفه ی ترازو می ماند جلیلی و قالیباف . اینجاست که برخلاف ِ نظر ِ همه معتقدم ممکن است جلیلی مهره ی اصلی حکومت نباشد. همان رکبی که سر ِ حضور ِ مشایی خوردیم سر ِ جلیلی هم ممکن است بخوریم ( حضور مشایی و شلوغ بازی های احمدی نژاد برای دور شدن ِ ذهنمان از حضور ِ جلیلی ) معتقدم بیاییم به این نظریه بپردازیم که جلیلی ممکن است مهره ی حکومت باشد اما نه برای آنکه رییس جمهور ِ منتصب شود ( که البته هیچ چیز مشخص نیست هنوز ) برای ترس از دیو ِ دو سر – جلیلی - و پناه به غول ِ کمد !! و این ترسناک تر می کند روند ِ انتخاب را .
در میان ِ جناح به اصلاح اصلاح طلب ( بعد از دوره ی درخشان ِ خاتمی هیچ جناحی از دید ِ من اصلاح طلب نیستند ) عارف و روحانی انتخاب درست آنقدر سخت است که بهتر است به این سادگی ها بازیچه ی دست ِ احساساتمان نشویم ، مقالات و حرف ها و بحث هایی که خواندم و شنیدم خبر از رخداد ِ خوبی نمی دهد ، دیالوگ هایی چون "از ملا جماعت چی دیدیم که به روحانی رای بدیم " و یا " عارف خودش را به خاتمی و جنبش می چسباند چون می داند حمایت ِ این گروه به منزله ی رای آوردن ِ بیشتر است " و از همه جالب تر تاکید سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی – شاخه خارج از کشور - بر " اگر قرار بود رای مردم خوانده شود ، هاشمی رد صلاحیت نمی شد " همگی ما را بیشتر به فکر در خصوص ِ جناح به اصطلاح اصولگرا می خواند .
مثلا چیزی که در مناظره های سیاسی من را ناامید کرد حرف ِ عارف بود که گفت : " امیدوارم دیگر لکه ی سیاه 88 تکرار نشود " آن هم با دید ِ ننگ بودن این لکه ی سیاه !
خب دیگر چه می ماند رئیس جمهور ِ به اصطلاح اصلاح طلبی که لکه ی ننگ می خواند سران ِ جنبش و مردمان ِ ایران را ! و یا روحانی که هر چند نسبت به همه ی کاندیدا به ذهنیت ِ من نزدیک تر است اما در گذشته اش نقاط ِ تاریکی هست که هنوز برایم حل نشده است .
بی مطالعه و عقیده ی راسخ و ایمان ِ واقعی رای دادن ، کثیف کردن ِ قسمتی از دفترچه ی هویتمان برای دریافت ِ کار ِ دولتی ! ترسیدن از مواخذه از انتخاب ( رای دادن یا ندادن ) تنها چیزی که برامون داره همون رخدادی ِ که سال 82 اتفاق افتاد ... و اینجاست که باید از فاجعه ها جلوگیری کرد نه با رای دادن و یا با تحریم انتخابات ، با درست فکر کردن !
درد ِ رای دادن و درد ِ رای ندادن را باید به جان خرید ، باید پای ِ انتخابمان بیاستیم ، بله من به " میر حسین موسوی " رای دادم با انتخاب عدد " 77 " زندگی ام را خودم انتخاب کردم ، به جان خریدم تهدید هایی که می توانست مرا از زندگی ساقط کند ، دانشگاهی که درس می خواندم ، پدر و مادر و خانواده ای که جز آن ها کسی را نداشتم ، مردی که در زندگیم بود و دوستش می داشتم !و ... اما هنوز سر ِ حرفم ایستاده ام ، بله من به " میر حسین موسوی " رای دادم ! اما در میان ِ این 8 نفر فردی را نمی یابم که به هر دلیل ِ قانع کننده ای بگذارم زندگی ام تحت ِ شعاع قرار گیرد ، هیچ کدام صلاحیت و شایستگی ِ زندگی ِ من و 3000 انسان ِ دور و برم را ندارند ....
و در پایان :
من " رای " ( می دهم ، نمی دهم) را می گذارم برای چند ساعت ِ پایانی مانده به روز ِ انتخابات تا درست ترین تصمیم را بگیرم .

بانوی غم / 1392.03.19