پرواز برام يه كابوس ِ اما اين اولين باري ِ كه دارم ثانيه شماري مي كنم براي خوابيدن و ديدن ِ اين كابوس . كابوسي درست مث وقتي حرفاتو كه اونقدر غريبه اند مي شنونم ...كابوسي درست مث حسي كه الان دارم...
آخرین باری که صداتو شنیدم ، دیگه اون صدای همیشگی نبودم که همیشه دوستش داشتم ، انگار یه چیزی ته صدات شکسته ...
اینجا تنها بی صدات نشسته ام و دارم تلخ ترین شراب دنیا رو می نوشتم ، و گرم ترین هوای دنیا توی ریه هام یخ زدند و باز کابوس ِ تو رو می بینم ...
امشب آخرین نامه مونو باز می کنم و زیر پل راه می رم و بلند بلند می خونمش ، اونقدر بلند که آدما با نگاه چپ چپ ازم دور می شن . حالا که همه رفتن می تونی از پشت اون سایه های ترسناک بیایی بیرون ، اینجا کسی نیست که ازش بترسی ... انگشتامو تو انگشتات گره نمی کنم که بترسی از بودن . نگاهمو به نگاهت خیره نمی کنم که بترسی از بودن ... تو هم مث من زده به سرت ! من از نبودنت کابوس می بینم و تو از بودنم .
بانوی غم
91.06.20
*
بانو نوشت : خیلی دلم می خواد طولانی بنویسم اما نگاری نمی شه .. انگار یه چیزی بهم می گه هـــیـــس !
خوشحال نوشت : هیچ چیز بهتر از این نمی تونه باشه که تنها دور از وطن با صدای ِ شاعر محبوبت از خواب بیدار شی ، مرسی حامد عسکری عزیز
برای پسر نوشت : بچه ی خوبی باش لطفا :)
برای تو نوشت : .... نمی نویسم این دفعه چیزی برات !
پــــــرواز خیلی هم خوبه مخصوصا وقتی بدونی یه جایی چندین نفر منـــتــــظر اومدنت هستن ...
پاسخحذفآره ..
حذف.
.
.
اگه منتظرت باشن البته
هستم ! هستیم ...
حذفهست ؟
حذفهستم !
حذفمن نیز بعضی شب ها کابوس میبینم
پاسخحذفکابوس ِتنهایی ...
گاهی لازمه ِ تنها باشیم پسرم
حذفاما تنهایی نباید کابــــوس بشه برامون
.
.
.
ولی معمولا می شه
شده !
حذف