از خواب بيدار شدم با صداي موسيقي ملايم و بوي قهوه ، مي رم زير ِ دوش ....و با موهاي خيس مي شينم پاي ميز صبحانه ...آب پرتغال تازه و نون كره زده ، با يه فنجون قهوه ، بي شير و شكر ... و صداي تو كه تو گوشم نجوا مي كنه
لباس مي پوشم و سوييچ و بر مي دارم و مي رم بيرون ... ساعت يه چيزي در حدود 11 صبحه و من رسيدم تو سالن آرايشي هميشگي ام ، يه فنجون قهوه داغ بي شير و شكر و يه كيك شكلاتي و ژورنال هايي كه ورق مي زنم تا رنگ ِ جديد موهامو انتخاب كنم !همينجوري كه دارم فكر مي كنم كار ناخن هام تموم مي شه . و بلاخره انتخاب مي كنم قهوه اي با هايلات هاي نسكافه اي ! ...
الان يه چيزي حدود ساعت ِ 3 بعد از ظهر ِ يه ناهار سبك خوردم اينجا و تازه موهامو شستم ، متفاوت ....يه كم خسته ام دنبال گوشي تلفنم ته كيفم مي گردم و به دوستم زنگ مي زنم كه اگه حوصله داره باهام بياد استخر ... الان ساعت 4 ِ ما داريم با هم گپ مي زنيم زير ِ ماساژ ...اصلن هيچي تو زندگي بهتر از ماساژ نمي تونه عالي باشه ، البته بعد از تو !... يه كم شنا ...خسته شدم بهتره بريم يه فنجون قهوه بخوريم بي شير و شكر !
الان ساعت يه چيزي حدود ِ 7 و نيم ِ و ما داريم تو راهروهاي يه پاساژ قدم مي زنيم ، ويترين ها و نگاه مي كنيم و بين لباسا و كفش ها مي گرديم ، چند تا چيز كوچولو خريدم اما دنبال ِ يه لباس ِ خاصم. تو اين بين موبايلم زنگ مي خوره از ته كيفم پيداش مي كنم ف يكي از دوستام ما رو امشب به يه مهموني دعوت كرده ، بايد برم خونه ... دوش ، سشوار ، پودر ، رنگ ، گردنبد و صداي تو توي گوشم و من حاضر سوار ماشين تو تاريكي شب به سمت يه مهموني .
- يه ليوان مارتيني مي خوره ؟
+ نه من قهوه رو ترجيح مي دم ، بي شير و شكر
صداي تند موسيقي ، دود ، پاهايي كه با هيجان سالن كوچيك ي رقص رو طي مي كنند ، و من ساكت يه گوشه نشسته ام و مردان زن هاي جوون و نگاه مي كنم و جرعه جرعه قهوه ام رو مي خورم بي شير و شكر ، و صداي تو كه اين بار برام يه آهنگ و زمزمه مي كنه و منم بلند بلند باهات مي خونم ...
When you're close
I don't breathe
I can't find the words to speak and I feel sparks
...
See, I can only start seeing you
If you can make my heart feel safe
Feel safe!
خيلي خسته ام ، پامو بيشتر روي گاز فشار مي دم ، تا هر چي سريع تر برسم خونه ، يه دوش ِ آب ِ سرد و يه فنجون قهوه ي تلخ ، بي شير و شكر ...آروم جلوي شومينه .... و خوابم مي بره
صداي ساعت منو از خواب بيدار مي كنه ، ساعت 6 و نيم صبحه و دارم از اتوبوس جا مي مونم ، بدو بدو بدون اينكه چيزي بخورم مي دووم تا برسم به سر ِ كار ، و دارم به خواب ِ ديشبم فكر مي كنم . ... توي دفتر ِ روزنامه يه عالمه كار ، يه قهوه ي داغ با شير و با شكر !!!
بانوي غم
91.05.28
*
بانو نوشت : گاهي وقتا بايد رفت تو رويا تا فهميد واقعيت چيه ! هر چند اينجور زندگي ها هميشه يه جورايي دست نيافتي و جذابه ، اما زندگي ِ پر مشغله ي خودمو بيشتر دوست دارم تا زندگي مث يه عروسك
بانوي غم
91.05.28
*
بانو نوشت : گاهي وقتا بايد رفت تو رويا تا فهميد واقعيت چيه ! هر چند اينجور زندگي ها هميشه يه جورايي دست نيافتي و جذابه ، اما زندگي ِ پر مشغله ي خودمو بيشتر دوست دارم تا زندگي مث يه عروسك
اگه این رو توی یه وبلاگ دیگه میخوندم میگفتم ووووو! اما الان میگم! هیچ وقت فراتر از یک وبلاگ نمیره! حتی اگه پول دار ترین آدم دنیا باشی و کم مشغله ترین!
پاسخحذفنمیشه بی خاک و کار و مشغله زندگی کرد! نه بیش تر از یک هفته!
خوشحالم منو می شناسی و نگفتی ووواووو هیچ وقت دوست ندارم واسه خاطر این چیزا بهم بگن واوووو
حذفچیزای بهتر هم هست
یکی دو جا وسطاش حس کردم ممکنه سرکار باشم...ولی در ادامه ش جاهایی داشت که اطمینان کافی رو بم داد که سر کار نیستم...
پاسخحذفیه جاهایی بود که چند بار خوندم...فکر کردم اول اشتباه نگارشی یا املاییه...ولی بعد دیدم نه... یه ترکیب و یه انتخاب فوق العاده ست.
آخرش هم خوب به دلم نشست...
موفق باشی ;)
مرسی سعید عزیز :) خوشحالم می کنی می خونی :) خوشحالم به دل نشسته تته پته هام
حذف